نوکری امام حسین...
یک آقا سید عباس سادات شیرازی بود. شیراز بود و منبری قهاری هم بود. از او می پرسیدند چه شد که به اینجا رسیدی، گفت هر چه هست لطف ارباب است، خیلی اصرار می کردند. گفت سی سال روضه خوان بودم. به خاطر یک گذشت خدا لطف کرد. گفت یک شب جایی باید منبر می رفتم، دیر رسیدم. یک آقایی رفته بود بالای مثلا پله اول منبر. مداح حرفه ای هم نبود فقط بلد بود یکی دو سه تا شعر بخواند و مجلس را از سرد بودن نجات بدهد. من که وارد شدم همه مردم به او گفتند بنشین پایین بس است، چقدر حرف می زنی و می خوانی. حوصله مان سر رفت. سید عباس می گوید که با خودم گفتم: آقا سید عباس، نگاه نکن پنج هزار جمعیت برایت آمده است، امشب خودت را بشکن...
که این نوکر امام حسین علیه السلام بالا برود. تحقیر شد بین مردم. گفتم: آقایان من خسته هستم، می خواهم که ده دقیقه دیگر هم این آقا بخواند، این آقا ده دقیقه دیگر هم خواند. سادات شیرازی می گوید شب به خانه آمدم، دیدم کربلا شده، خدمت حضرت سیدالشهدا علیه السلام رسیدم، حضرت ابالفضل علیه السلام هم آنجا هستند، عرض ادب کردم و شناختم هر دو را. فرمودند: عباس جان بنویس. اسم فلانی را بنویس در مجلس ما شرکت کرده، کفش جفت کن ما بوده، واعظ ما بوده، ذاکر ما بوده، دم سماور ایستده بوده، چراغ ها را خاموش می کرده، جارو می کرده؛ جمله این است که فرمودند: عباس جان، آقا سید عباس بعد از سی سال تازه شده نوکر ما، نوکری او را امضا کردیم. به خاطر این که خودش را شکست تا نوکر دیگر ما زمین نخورد، برود بالا.